ای وای مادرم ..

ساخت وبلاگ

+ محمد چقدر تو رو دوست داره؟

- من چه میدونم!

+ ولی دوسِت داره

- از چندتا؟

+ از ده تا

- شیش تا

+ من انقدر‌ دوسِت دارم، که اگر بین تو و مامانم بگن یه نفرو با گلوله ...

- خب.

ای وای مادرم .....
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 8 تاريخ : شنبه 22 آذر 1399 ساعت: 16:51

یه روزی فکر می‌کردم اگه تو منو دوست داشته باشی، خوشبختم.

الان تو دوسم داری، ولی خودم دیگه خودمو دوست ندارم.

ای وای مادرم .....
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت: 9:56

دیروز فرزند,م گم شد. دیشب؛ وقتی با استرس گم نشدنش خوابیده بودم. صبح، قبل از زنگ خوردن ساعت، ترسیده از خواب پریدم. صدایش کردم، جوابی ندیدم. در خانه راه رفتم و صدایش کردم، از هیچ جا ندوید. قلبم می‌لرزید ای وای مادرم .....ادامه مطلب
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 14 تاريخ : جمعه 23 آذر 1397 ساعت: 3:01

1. حکم: ــ ای کودک صالح، دروغگو دشمن خداست.             ــ ازدواج قبل از شناخت = آسیب به فرد و رواج فساد در جامعه    فرض:     الف)  : ــ هوی پیرهن سورمه‌ای، با خانم چه نسبتی دارید؟           : + فکر نمی‌کنم به شما مربوط باشه جناب.           : ــ تو غلط می‌کنی، مربوطه به من مرتیکه.           : + دوسش دارم خانمو. همینه نسبتمون          : ــ عه دوسش داری؟ الان که با دستبند رفتی کمیته حالیت میشه ازین گه‌ها نخوری دیگه بی‌ناموس. بگیرین ببرین جفتشونو    ب)    : ــ هوی پیرهن سورمه‌ای، با خانم چه نسبتی دارید؟          : + زنمه.          : ــ شناسنامه؟  (پس از مشخص شدن عدم حقانیت مو ای وای مادرم .....ادامه مطلب
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 23 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 2:27

امروز بالأخره بعد از یه ماه و ده روز یه جمله گفت. اون اوایل یه دوره‌ی داوطلبانه رفته‌بودم خارج از شهر، یه هفته بدون هیچ وسیله‌ی ارتباطی‌، با حداقل امکانات. بعد از هفت روز دیگه دارویی باقی نموند، برگشتیم. نزدیک شهر تماس‌هامو چک کردم، هفتاد درصدشون از بیمارستان بود. اتفاق عجیبی نبود ولی محضِ اطمینان پذیرشو گرفتم که گفتن پنج روزه بستری شده. هیچی نشنیدم دیگه، یجوری خودمو رسوندم اونجا که فقط ببینم سالمه. همش یه هفته دور بودم ازش ولی حال غریبی داشت دیدنش، شبیه غریبه‌ها. وقتی رسیدم خواب بود و هیچ‌کسم جواب کاملی نمی‌داد. می‌گفتن اواخر شیفتش بوده، دم صب ای وای مادرم .....ادامه مطلب
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : و عشق یک بیماری بدخیم روحی بود,دانلود آهنگ و عشق یک بیماری بدخیم روحی بود, نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 58 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 2:27

گفتم ببین فقط چند ورق از تقویممون رفته. بمون پُر شه بقیه‌ش. بمون بشین تنگِ فلشِ توپوگرافیِ حیاتمون به استناد اول اسمت که یعنی شمال. بمون پاشیم بریم یه فصل رقص باله ببینیم در امتداد شفق‌های قطبی. آسم گرفتیم از بس نفسمون در رفت در این غوغای وانفسا. گفتی: دیگه عاشقی هم صدا ناخن میده رو تخته سیاه.۱ گفتم باش بذا مدرن شیم ماژیکی چیزی جور می‌کنیم، الان خیلی ناخلفه اوضاع. نداشتی. رفتی. بعد از اون دیگه دیوونه نشدیم هیچ‌وقت. عاقل بودیم همش. تو که خودتم به سرت زده بود، چرا رفتی پس؟ ما دیگه اصلا نزد به سرمون. هیچ عطری هم دیگه در شامه‌مان خاطری برنیانگیخت. دیدی چه و ای وای مادرم .....ادامه مطلب
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : خاصه در بهار, نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 18 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 2:27

تیزی چاقو را فرو کردم توی گردنش. خون پاشید به تمام هیکلم. راهش مرگ بود فقط، باید که می‌مُرد. چاقوی بعدی توی شکم بعدی رفت. خنجر تیز کردم برای قلبِ بعد. یک سؤال وجود داشت و تنها گزینه‌ی پیش‌رو مرگ بود. نمی‌خواستم قلباً. وظیفه بود. جلوی آینه ایستادم، من هم اگر حقم بود باید می‌بُرید. نبرید چاقو. حق بودم. مانده بود کار هنوز.پنج‌تا، ده‌تا، بیست‌تا، صدتا، نمیدانم چندتای بعدی. می‌ایستادم جلوی آینه و رگ گردنم می‌تپید زیر تیزی و خون نمی‌پاشید. نمی‌برید. حق مانده بودم هنوز. هزارتای بعدی.باز ایستادم روبه‌روی آینه. حس کردم که تیز بود. نرم نزدیکش کردم به شاهرگم ای وای مادرم .....ادامه مطلب
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : تا جایی که پاهایم توان داشت,تا جایی که پاهایم,تا جایی که به انگلیسی,تا جايي كه پايم توان دارد, نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 27 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 2:27

14 مرداد پرسیدی: برنامهات برای تابستان بعد از کنکور چیست؟

خجالت کشیدم بگویم: تو.

گفتم: هیچی.

ای وای مادرم .....
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 77 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 2:27

به‌نظر می‌آید باید اعتراف کنم که فوبیای تلفنی حرف زدن دارم. فرقی هم نمی‌کند چه کسی آن‌طرف خط باشد، من در هر صورتی از پسش برنمی‌آیم. نمی‌توانم به اندازه‌ی دلخواهم خوب عمل کنم، نمی‌توانم به اندازه‌ی دلخواهم خودم باشم. وقتی می‌نویسم، چند ثانیه‌ای فرصت هست برای انتخاب بهترین لغتِ جمله. چیزی که از درون به آن معتقدم؛ تأثیر متفاوتِ واژگانِ به ظاهر هم‌معنی. این ثانیه‌های ارزشمند پشت تلفن قابل دست‌یابی نیستند. چند ثانیه سکوتِ پشت تلفن؛ یعنی ترجیح میدهم بعد از آن دیگر حرفی نزنم. قبلاً فکر میکردم این ناتوانی، ناشی از نوعی عدم توانایی در سخنوری‌ست. بع ای وای مادرم .....ادامه مطلب
ما را در سایت ای وای مادرم .. دنبال می کنید

برچسب : no call please,no please call me ishmael,no text no call please understand, نویسنده : 8miss-writerf بازدید : 28 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 2:27